مقام عرش
مختار تاجزی مختار تاجزی

شررِ دگر نه شاید دل‌ پرشرار ما را
 
قمرِ دگر نه‌ باید شب بی‌ نگار ما را
 
به‌‌‌ مقام عرش جانان سر بنده گی‌‌ سجودم
 
که ربِ دگر نه باشد ربِ ذوالکبار ما را
 
قدحی نه‌ لطف بنمود ز شراب چشم مست اش
 
نه‌ شود خَمار چرا او ، دل‌ پرخمُار ما را ؟
 
ز حلاوت عنابش عسل و شکر گرفت جان
 
ندهد ز مهر دمی قند لب بیقرار ما را
 
شده است عدو برایم که به قلب جاش بدادم
 
به‌‌‌ لهیب فگنده است خوش تن‌ بی‌ مزار ما را
 
 
***

نریزد هیچ یکی برگ بی‌ تو بر خاک

نفس دادی شراب را از دَم تاک

افق را خون گرفته ، اشک و آتش

تویی‌ عامل و یا ابلیس بیباک ؟

دَم یعنی نفس

 

عمریست که از شاد شدنم می‌ترسم

از داور و از داد شدنم می‌ترسم

وهم است حیات و خیلی‌ موهوم مردن

از مردن و از زاد شدنم می‌ترسم

****

مرا کابوس بود خوشتر ز رویا

جهنم بهتر است از عرش گویا

سیاهی باج گیرد از سفیدی

فلک ساکت ، عزازیل است پویا

 

 

 







July 6th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان